فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
فونت زيبا ساز
مـورد داشـتیم

سلام دنیا

سرگرمی

مـورد داشـتیم

مـورد داشـتیم پیرمرده با نوه اش اومده بودن خرید... پسره هی زِر زٍر می كرد. پیرمرد می گفت: آروم باش فرهاد، آروم باش عزیزم! جلوی قفسه ی خوراكی ها، پسره خودشو زد زمین و داد و بیداد .. پیر مرده گفت: آروم فرهاد جان، دیگه چیزی نمونده خرید تموم بشه.... دَم صندوق پسره چرخ دستی رو كشید چنتا از جنسا افتاد رو زمین، پیرمرده باز گفت: فرهاد آروم! تموم شد، دیگه داریم میریم بیرون! من كف بُر شده بودم. بیرون رفتم بهش گفتم آقا شما خیلی كارت درسته این همه اذیتت كرد فقط بهش گفتی فرهاد آروم باش! پیرمرده با این قیافه :| منو نگاه كرد و گفت: عزیزم، فرهاد اسم مَنه! اون پدر سگ اسمش سیامكه


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در  یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:,ساعت 1:2 قبل از ظهر  توسط saeed ajdadi